فائزه هاشمی:اگر زنی از شوهرش شکایت کند که مرا کتک می زند،به او می گویم تو هم بزن
- منبع: خبرگزاری ontimenews
- 1397/10/30 - 10:58
- 804

چرا شما شش ماه زندانی کشیدید؟
نقدکردن برای رسیدن به عدالت و حق و آزادی و توسعه. ببینید وقتی شما نقد میکنید، بالاخره اشخاصی دردشان میآید. همه آن حرکت و فحاشیهای آقای تاجیک را محکوم کردند و دادستان از ایشان شکایت کرد. همان آقای تاجیکی که همه محکوم کردند، یک روز میرود زندان و بعد عفو میخورد و هیچکدام از احکامی هم که برایش صادر شد اجرا نمیشود و قبل از آن، قوه قضائیه را هم تهدید میکند!
من بهعنوان کسی که یکی از تحصیلاتم رشته حقوق بوده، میدانم اگر زنی در بازار روز خرید کند و مردی دنبالش راه بیفتد و چنین توهینی کند، پرونده به شکل دیگری مطرح میشود. بههرحال خشونت کلامی مسئله است. هرچند شما را کتک نزدند، ولی کلماتی که گفتند ترسناک بود.
بدتر از کتکزدن بود!
و در همان موقعیت حتی میتوانست اتفاقات بدتری بیفتد! ولی چرا شکایت نکردید؟
این نوع برخورد، حرکتی نهادینه است! یعنی این نیست که فکر کنیم تصادفا یک آقایی با ما اینجوری برخورد کرده! بارها شاهد بودیم لباسشخصیها و...، سخنرانیها و جلسات دیگران را بههم زدند. پس دفعه اول نبود! اما ایندفعه اینقدر وقیح بود ...من تاکنون در چهار مورد شکایت کردهام که هیچکدام رسیدگی نشده! البته غیر از یکی که این اواخر رسیدگی شد. بنابراین اعتقادی نداشتم که به شکایت ما رسیدگی میشود، چون اینها حرکتهایی است که با برنامهریزی انجام میشود. خودم هم شکایت از چنین فردی را مناسب نمیدیدم. ضمن اینکه آن فیلم اثر عجیب خود را در جامعه گذاشت تا حدی که بسیاری از اصولگرایان نیز آن را محکوم کردند.
آن فیلم چگونه پخش شد؟
جالب است که خودشان پخش کردند؛ احتمالا بهعنوان یک سند افتخار! شگفت اینکه از سوی نهادهای مربوط به خودشان هم محکوم شدند. آن فیلم عجیب دیده شد. مهم این است که بساط چنین تفکراتی که به خودشان اجازه میدهند با مخالفان و منتقدان چنین کنند، برچیده شود. آن به کجا رسید که این برسد؟ حمله به سفارت عربستان به کجا رسید؟ اینها حرکتهای شخصی نیست.
حالا دوران زندان چگونه بود؟ آیا دچار ترس شدید یا راحت با آن برخورد کردید؟
نه. نترسیده بودم! اولا زندانرفتنم یکدفعهای شد! دقیقا یادم نمیآید، ولی فکر میکنم حدود چندین ماه قبل از زندان این حکم را داشتم، ولی اجرا نشد. اما شکل دستگیری عجیب بود! یکباره آمدند و آخر شب دو خانم بازوهایم را گرفتند و مرا بردند. جالب بود عصرش زنگ زده بودند که بیایید اینجا که گفتم امشب میهمان دارم، اما فردا صبح خواهم آمد و قبول کردند. پرسیدم اگر قرار است زندان بروم وسایلم را با خودم بیاورم، گفتند نه...قرار بود فردا صبحش خودم با پای خودم بروم و نیاز به این کارها نبود. البته ما به این چیزها عادت داریم. زندان هم برایم سخت نبود. دورهای عالی بود. تجربهای که آنجا کسب کردم برایم لذتبخش و لازم بود.
خاطرات آن دوران را نوشتهاید؟
بله. تمام خاطرات زندانم را مرتب نوشتم.
قصد چاپ ندارید؟
فعلا نه. ترجیح میدهم خاطراتم را زمانی چاپ کنم که بدون سانسور و کامل منتشر شود. ضمن اینکه دوست هم ندارم که خارج از ایران چاپ شود. ترجیح میدهم در کشور خودم این اتفاق بیفتد.
شما در خانوادهتان شبیهترین فرد به آقای هاشمی به نظر میرسید. بهنوعی انگار شما پسر آقای هاشمی بودید! نظرتان دراینباره چیست؟
جالب است میگویند من مثل یک مرد سیاستمدار هستم یا فائزه تنها مرد خانواده هاشمی است! البته که اینها اغراق است! مادرم وقتی این حرفها را میشنود میگوید معلوم است شما در زمینه حقوق زنها هیچ کاری نکردهاید! این همه خودتان را کشتید، وقتی میخواهند از شما تعریف کنند میگویند مثل یک مرد هستید! البته حرف درستی میزند. یعنی هرکسی به من این را میگوید، میگویم توهین نکنید. حداقل بگویید شیرزن... . البته این ادبیات و فرهنگ مردانه ماست، مثلا واژه خالهزنک یا چیزهای دیگر. در ادبیات ما مردها را در صفتهای بهتر قرار میدهند. جالب است بدانید که بعد از فوت بابا ارث را مساوی تقسیم کردند. پسرها تصمیم گرفتند که این کار را بکنند. حقوق آنها بود. پرسیدم «چه شد که شما ارث را مساوی تقسیم کردید؟ بابا گفته بود؟» گفتند که نه. گفتم پس خیلی کار بزرگی کردید. خیلی هم ممنونم، بعد یاسر به شوخی گفت شما در واقع بزرگواری کردید. چون همه میگویند که مردهای خانواده هاشمی، شما و فاطمه هستند، نه ما! بنابراین شما ارثتان را به ما بخشیدید نه ما به شما. البته شوخی بود، ولی این کار یک پایه تربیتی دارد.
من فکر میکنم آقای هاشمی به گونهای آن روحیه شجاعت را در شما تقویت کردند.
بله دقیقا. به نظرم بخش عمدهای از ویژگیهای ما به تربیت خانوادگی برمیگردد که شاید مادرمان نقش مهمتری در آن داشته است. چون بابا قبل از انقلاب در مبارزه و زندان و فراری و... بود. البته زمانهایی هم که زندان نبود، زیاد با ما بود. حالا بعضیها میگویند که از آخوندها و روحانیت چنین انتظاری نداریم. من میگویم برعکس است. شما آخوندها را نمیشناسید که چنین حرفی میزنید. به نظر من آخوند به دلیل مطالعه زیادی که در دین دارد، دین واقعی را میشناسد و توجهش نسبت به حقوق زنان بهترین است. اگر میبینید که یک روحانی اینگونه نیست، او آخوند واقعی نیست وگرنه آخوند واقعی باید همین باشد. مامان همیشه در کنار بابا نقشهای عظیم داشته است. او یک خانم خانهدار بود، ولی وقتی که بابا زندان بود، مامان باید بیرون زندان این و آن را میدید یا پیامهای بابا را به دیگران میرساند یا مثلا اطلاعات بابا را میگرفت و به جاهای مختلف میداد. بابا که در زندان بود دغدغه خانواده زندانیان را هم داشت. بابا یکی از منابع مالی آنها بود. مامان بود که میرفت به خانواده زندانیها سر میزد، بخشی از کارهای بابا بهویژه قبل از انقلاب به دوش مامان بوده است. بعد از انقلاب هم جور دیگری این وضعیت ادامه داشت... .
خب برویم سراغ مجلس شورای اسلامی. در مجلس ششم رأی نیاوردید، به نظر شما مهمترین علتش چه بود؟
در مجلس ششم لیست مشارکت رأی آورد. بر اساس توافقات بین حزب کارگزاران و آنها و بدون نظرم قرار شد نام من در لیست آنها هم باشد. من نپذیرفتم چون میدیدم که مسائل سیاسی جایگزین اخلاق و عدالت و انسانیت و همه اینها شده است. خلاصه اینکه لیست مشارکت رأی آورد و من رأی نیاوردم. خیلیها گفتند اگر در لیست مشارکت بودی رأی میآوردی، گفتم خب به چه قیمتی؟ دوران خوبی نبود. خاطرات بدی از عملکرد اینها برایم باقی مانده است. بهویژه در ارتباط با بابا.
پس تاوان استقلالتان را دادید؟
بله. تاوان استقلال، عدالتخواهی و پایبندی به اصولم را دادم.
p>